- NOLAN FACE A KUBRICK: مصاحبه کهکشانی -
کریستوفر نولان به ندرت صحبت می کند ، در همه موارد. چند سفر رسانه ای برای تبلیغ فیلم های بیش از حد بلند پروازانه او ، اما هرگز بیشتر. برای توضیح مرمت سال 2001: یک ادیسه فضایی - شاهکار مطلق امضا شده توسط استنلی کوبریک ، که نیمی از قرن خود را امسال جشن می گیرد - که به طور مخفیانه بر آن نظارت می کرد ، این فیلمساز انگلیسی یک استثنا را ایجاد کرد. . در قالب یک مصاحبه غول پیکر که در آن کارگردان همه سینمای فعلی را مرور می کند ، رویاهای خود را از یک تجربه تئاتری ، و ترس خود را پنهان نمی کند وقتی که می خواهد فیلم های خود را با استاد بسازد. توسط Axel Cadieux (در لس آنجلس)
کراس اوور عجیبی که کریستوفر نولان و استنلی کوبریک را درگیر خود کرد. یکی در انگلیس متولد شد ، دیگری در آنجا درگذشت. هر دو بی پول ، خودآموز و بدون تحصیل شروع کردند. اولین فیلم های بودجه ای خرد ، تقریباً کاملاً با بودجه شخصی ، که رادیکال بودن و ابتکار رسمی آنها درهای استودیو را باز کرد: دنباله رو برای نولان ، Le Baiser du tueur برای کوبریک ، که مستقیماً به فیلم های Memento و L'Ultime منتهی می شود. حمله در هر دو مورد ، مشاغل دانتسک با این توانایی نادر برای تجدید زندگی از یک فیلم به فیلم دیگر و حرکت در بین ژانرها آغاز می شود ، در حالی که استقلال سختی را در یک اکوسیستم حفظ می کند ، اما هنوز توسط بزرگ استودیوها برای کشیدن مرز بین دو فیلمساز کافی است؟ شاید نه. نولان ممکن است اشاره های واضح به استاد را جمع کند ، از فیلم Inception تا Interstellar ، فیلم های آنها از هر لحاظ متفاوت هستند. مطمئناً این دو تسلط شیدایی بر صحنه و کل روند خلاقیت دارند ، اما وسواسی که آنها را به حرکت در می آورد به اندازه صحنه پردازی آنها اختلاف دارد. با این حال ، یک بار دیگر ، سرنوشت مجبور شد وارد عمل شود و به رمانتیک ها اجازه دهد داستان زیبا را بنویسند ، انگار که دو فصل کاملاً درهم پیچیده باشند: اولین فیلم بلند نولان در سینماها اکران می شود. در سال 1998 ، یک سال قبل از بسته شدن چشم ، آخرین فیلم کوبریک که وقتش برای اتمام آن نخواهد بود ، توسط یک حمله قلبی منتقل می شود. عبور باتوم خیلی خوب به نظر می رسد که از دست ندهید. همانطور که فوتبال فرانسه از یک غم انگیز غم انگیز در ژوئیه 2006 ، هرگز به دنبال زیدان جدید متوقف نشده است ، و با عجله تاجگذاری استعدادها را زودگذر و زودرس می کند ، جامعه بزرگ فیلم داغدیده این فرصت را از دست نمی دهد تا به نوزاد جدید خود ، hyper - خواستار ، پیچیده و با استعداد.
تقریباً بیست سال و ده فیلم بعد ، نسب هنوز شکننده به نظر می رسد. تحسین نولان از کوبریک ، پدر سینمای او ، غیرقابل انکار است. اگر این فقط آن چیزی باشد که واقعاً مهم است چه؟ اگر بهترین اثبات عشق انگلیسی هنوز صحنه چشمک دیگری نبود ، بلکه آن شرکت معتبر رستوران سال 2001 ، پنجاه سال پس از انتشار اولیه بود؟ البته وقتی احترام می گذارد که نولان ادعا می کند که می خواهد به نسخه اول شاهکار متافیزیکی برگردد ، نقص های آن را پاک نکند بلکه برعکس بازگرداندن تصویر به تصویر ، غنای منفی اصلی است. اما مهمتر از همه ، ما در رادیکال بودن این رویکرد متوجه می شویم که این موضوع اصلی کار نولان ، از بی خوابی تا ابتدای کار: ترمیم گذشته ، بهبود آن و محافظت از آن همانطور که هست ، با وجود گذشت سالها ، حتی اگر این در نهایت یکی از بزرگترین و غم انگیزترین آرمانشهرها است. "اگر نمی توانم گذشت زمان را حس کنم ، چگونه باید بهبود پیدا کنم؟" شخصیت اصلی Memento با فراموشی از لئونارد شلبی پرسید. به همین ترتیب ، نولان چگونه می تواند مانند شن و ماسه بین انگشتان خود ، یاد این تجربه بنیادی و ماتریسی را که یک شب در سال 1977 در میدان لستر لندن شناخته شد ، بلغزد؟ انگلیسی انگلیسی از این ترمیم به عنوان یک پرانتز کوچک بین دو شرکت بزرگتر صحبت می کند. با این حال ، این ممکن است پروژه ای باشد که در مورد او و آنچه او را به عنوان یک علاقه مند به فیلم و فیلمساز سوق می دهد ، بیشترین صحبت را می کند. این امکان وجود دارد که او حتی بدون دانستن آن ، با نامرئی جلوه دادن خود ، با قرار دادن خود در خدمت ، بهترین راه برای پاسخگویی به همه این امیدهای بی معنی که در طول سالها به او بسته شده است ، پیدا کرد: ما آرزو داشتیم که او پسر کوبریک ترجیح داد برای مدت کوتاهی به دوبل و شبح خود تبدیل شود.
کریستوفر نولان در "دفتر" خود پذیرایی می کند. در نقل قول ها ، زیرا در واقع یک خانه مستقل است مانند هزار خانه در لس آنجلس ، ایوان و پاسیو ، در قلب یک زیر مجموعه ، چیزی غیر از مجلل. اما در پشت پرده های پایین ، تغییر مناظر دیده می شود: بر روی دیوارها پوسترهای فیلم های او قاب گرفته شده است. روی زمین ، برخی از مدل ها ، زیر شیشه ، از کشتی های جنگ ستارگان ، و تولید مثل دستی موتور سیکلت Catwoman. روی شومینه ، چند جایزه اینجا و آنجا جمع شد ، از جمله جوایز فریاد شوالیه تاریکی. تی آرم بزرگ بتمن ، واقع در زیر سقف ، که به همان اندازه لبخند شما را تحمیل می کند ، نادیده گرفته می شود. در یک گوشه ، یک تلفن ثابت ، چند پایه ، دیسک سخت: اساسی و کاربردی. در اینجا ، در صلح ، برجسته ترین فیلمساز هالیوود در حال تولید همه فیلم های خود است. اینجا همچنین جایی است که او و تیمش سنگ تمام گذاشتن در مرمت 2001. مردی بیش فعال که مثل همیشه - حتی روی صحنه ها - با کت و شلوار ظاهر می شود ، پشت یک ریش دو سه هفته ای پنهان است. به سختی چند کلمه رد و بدل می شود وقتی که او صندلی خود را روی پاها رها می کند و با پشتی انعطاف پذیر صندلی چرخدار را به دست می گیرد: کریستوفر نولان عاشق اشیا beautiful زیبا است ، به ویژه هنگامی که دامنه حرکات همراه گفتار او را کمرنگ می کنند. یک مصاحبه پرحادثه را شروع کنید ، همانقدر که پرشورانه است. او می نشیند ، به سمت میز غلت می خورد و خود را می برد: «من نمی توانم صبر کنم تا در کن باشم ، این اولین بار است که من خیلی هیجان زده ام! و صادقانه بگویم ، چه چیزی بهتر از رفتن به آنجا است که برای یکی از فیلم های شما نیست؟ به خصوص برای چنین کلاسیک ، فکر می کنم اعصاب را کمی آرام می کند ، حتی اگر در زمان ارائه احتمالاً استرس داشته باشم ... نسخه بازسازی شده را دیشب در آکادمی به نمایش گذاشتیم (آکادمی علوم و هنرهای سینمایی ، یادداشت سردبیر) و صادقانه تماشایی بود ، کمی به من اطمینان داد. "
چه مدت روی این موضوع کار می کنید؟
این کار بسیار زیاد بوده است و اتفاقاً اتفاقی افتاده است. تابستان گذشته ، پس از انتشار فیلم Dun*******k ، به آزمایشگاه وارنر رفتم تا تمام فیلم هایم را با کیفیت 4K HDR بازسازی کنم. ایده این است که می توانید در بهترین حالت آنها را در خانه ببینید. روند کار بسیار طولانی ، طاقت فرسا است و یک روز در حالی که من با ند پرایس قهوه می خوردم (یکی از کارشناسان برادران وارنر ، یادداشت سردبیر) ، او از من پرسید آیا می خواهم چند حلقه از سال 2001 را ببینم ، از منفی اصلی ، در گاوصندوق نگهداری می شود. مثل آن ، برای کشتن زمان! با رئیس عملیات من ، هایت وان هویتما ، ما از این فرصت پریدیم. و با ادامه مکالمه ، فهمیدم که آنها در اواخر دهه 90 کاری را انجام داده اند که "IP" نامیده می شود. اما ... آیا این بدان معناست که می توانیم نگاتیو جدیدی از فیلم بسازیم؟ "او پاسخ داد:" کاملا. نه یکی ، نه دو نفر ، من به دیدن کارفرمایان وارنر رفتم تا پروژه را برای آنها توضیح دهم ، و مرمت اینگونه متولد شد.
بنابراین این ایده شماست ، نه وارنر ...
بله ، آنها فقط نسخه 4K HDR را برنامه ریزی کرده بودند. آنچه واقعاً مرا به هیجان آورد 70 میلی متر بود. و خوشبختانه به ابتکار من بود و آنها به دنبال من نمی آمدند ، در غیر این صورت باید به من پول می دادند (او از خنده منفجر می شود)! در آنجا ، ما برای تفریح ، با هویت ون هویتما و چند نفر دیگر ، بین دو کار انجام دادیم. من واقعاً در موقعیت هواداری هستم که اتفاقاً در موقعیتی است که می تواند رویای خود را به واقعیت تبدیل کند زیرا او منابع فنی لازم برای انجام این کار را دارد. در مورد این پروژه ، من احساس نمی کنم یک فیلمساز هستم.
شما هنوز هم چند انتخاب قوی انجام داده اید ...
درست است ، من یک شرط داشتم: این کاری را بکنیم که من آن را نسخه "بازیابی نشده" می نامم. اساساً ، من مدافع بزرگی برای قدرت فیلم ، فیلم هستم. من سعی می کنم بگویم که دیجیتال فقط همان رسانه نیست. با این نسخه از سال 2001 ، می خواهم گذر زمان را احساس کنم. بله ، چند تراشه ، مفصل شکسته ، خراش ، ناهنجاری وجود دارد ... اما چه کسی به یک لکه خاک اهمیت می دهد ، واقعاً؟ مخصوصاً وقتی در عوض رنگ فیلم و شکوه 70 میلی متری بدست می آورید. در مورد موسیقی و وینیل نیز همینطور است ، به نوعی. و سپس ، این فراتر می رود: من می خواهم به گذشته برگردم ، به مردم نشان دهم کشف این فیلم در سال 1968 چگونه بود ، بنابراین در شرایط یکسان ، با این 70 میلی متر که این احساس بسیار خاص را منتقل می کند که مخصوص خودش است و از بقیه فراتر می رود.
به نظر می رسد شما برخلاف بسیاری از شیوه های فعلی پیش می روید.
بله ، زیرا به طور کلی ، ما پیچیدگی چشم انسان را دست کم می گیریم ، نحوه رشد و تغییر آن بسته به نوع تغذیه آن کم است. به عنوان مثال ، وقتی پارک ژوراسیک را در سال 1993 کشف کردیم ، به نظر می رسید CGI در این فیلم ادغام شده است ، مشکلی نیست ، کاملاً طبیعی بود. امروز کمی بیشتر شوکه می شود ، ما به یک بی ادبی خاص پی می بریم ، بسیار بارزتر است. چشمان ما در طول سالها به آن عادت کرده و نسبت به فناوری بی رحم هستند. ما حق نداریم با جلوه های تصویری اشتباه کنیم ، در غیر این صورت فیلم های ما بسیار بد پیر می شوند. در مورد ترمیم های دیجیتالی که به وفور یافت می شود نیز همین طور است: امروز به نظر ما نیکل رسیده است. چند سال دیگر خواهید دید آنچه چشم ما به ما می گوید. و از نظر من ، بسیاری از فیلم ها "بیش از حد ترمیم شده اند" ، بدون دلیل دیجیتالی می شوند. بچه های توری کاملاً همه چیز وجود دارد ، کوچکترین گرد و غبار یا خاک ، خراش ریز ... آنها آن را "تمیز" می کنند ، بسیار بیشتر از زمان پخش فیلم ها. فراتر از من است
شما در کنار تارانتینو یا پل توماس اندرسون یکی از آخرین فیلمسازان فعال هستید که اینقدر از فیلم دفاع کرد ...
خیلی بد. من برای نشان دادن ویژگی های فیلم ، منحصر به فرد بودن آن می جنگم. دیجیتال ، شما باید درک کنید که هیچ کاری برای انجام دادن ندارد ، یک خط واضح بین این دو وجود دارد. گرفتن یک فیلم بزرگ ، اسکن آن و در نتیجه اصلاح آن ممنوع است. مشکل دیگر: حفظ فیلم های گرفته شده به صورت دیجیتالی. آن وجود ندارد. آنها باید به فیلم منتقل شوند ، در غیر این صورت صد سال دیگر وجود نخواهند داشت. این فقط واقعی است. همانطور که صحبت می کنیم ، فیلم های اخیراً ضبط شده در حال نابودی هستند. ده سال دیگر مشاهده خواهد شد و خسارات آن نیز بسیار سنگین خواهد بود. ما درس های گذشته را نمی آموزیم ، ما معتقدیم که یک Blu-ray برای همیشه در آنجا وجود دارد ... یک نابغه بزرگ از سیلیکون ولی یک روز با این اصطلاح "ابر" وارد شد ، و باعث می شود ما باور کنیم که همه چیز در آنجا ذخیره شده است ، در ابرها. اما این فقط در یک دسته از هارد دیسک ها است که در نهایت نیز کار می کند.
اگر شرایط اقتضا می کرد ، هنوز می توانید با عکاسی دیجیتال موافقت کنید؟
خیر (دسته ای) اولین کار من بعد از دانشگاه فیلمبرداری فیلم های سازمانی بود و دیجیتال برای من کمی نزدیک شده است. این ابزاری است که می توانید هر طور که دوست دارید استفاده کنید ، اما به نظر من نباید از آن برای ساخت فیلم استفاده شود ، خصوصاً اینکه فیلم در فیلم خیلی بهتر است. اکثر فیلمسازان کار خاصی را با دیجیتال انجام نمی دهند و بعضی از آنها باعث خندیدن من می شوند: "اوه نه ، برای این فیلم دوربین را عوض می کنم ، فیلمی که من دو سال پیش استفاده کردم تاریخ آن است و علاقه ای ندارد. چی؟ کاری که دو سال پیش انجام دادید آن وقت را مکید؟ من از روش دیدن آنها چیزی نمی فهمم. همه مایکل مان نیستند که اکنون آن را به روشی فوق العاده مدرن اداره می کند. ما نمی توانیم همین فیلم ها را با فیلم بسازیم ، این واضح است و من کاملاً به این رویکرد احترام می گذارم. به پسری مثل شان بیکر نگاه کنید: او با آیفون فیلم می گیرد و دومین فیلم در 35 میلی متر است. این دقیقاً کار درستی است که انجام می شود ، قالب را مطابق با پروژه خود انتخاب کنید و اجازه ندهید که به غیر از آن هدایت شوید. Damien Chazelle ، همان چیز ، بین Whiplash (2014) و La La Land (2016). نکته اصلی این است که حق انتخاب داشته باشیم ، و درک کنیم که چرا به سمت فلان رسانه می رویم.
فکر می کنید دقیقاً همیشه انتخاب خواهید داشت؟
من هم اینچنین فکر میکنم. این فیلم هرگز از بین نخواهد رفت. مردم می دانند که خیلی ارزشمند است که بگذارند پرواز کند. آنها برای آن می جنگند. و اگر فیلمسازان بیشتری برای استفاده از آن می جنگیدند ، من مطمئن هستم که آنها راه خود را پیدا خواهند کرد. درست قبل از ظهور شوالیه تاریکی (2012) ، صادقانه بگویم ، من خیلی نگران آن بودم. بنابراین من اکران پیشگفتار فیلم را که مختص چند کارگردان بود ، ترتیب دادم. من می خواستم آنها به پتانسیل فیلم ، آنچه که آن را به ارمغان می آورد ، درک کنند. و لزوما گرانتر نیست! پروژه فلوریدا هیچ هزینه ای نداشت. فیلم های الکس راس پری ، مانند آن ، 200000 دلار. من فقط از شخصی که توزیع در برادران وارنر را انجام می دهد با من تماس گرفتند ، او در مورد Ready Player One که در بیست و پنج صفحه 70 میلی متری منتشر شد به من گفت. خوب ، این جلسات بسیار خوب کار می کنند! برای ما خوب است ، زیرا ما می توانیم تریلر بازسازی سال 2001 را ببینیم (می خندد) argument بحث مالی قابل قبول نیست ، دیجیتال که هزینه کمتری دارد ، این یک ایده دریافت شده است که روزگار خود را گذرانده است .
آیا کشف خود را در سال 2001 به یاد دارید؟
من آن را در سینمای لندن ، در میدان لستر دیدم ، زمانی که آن را درست بعد از اولین جنگ ستارگان در سال 1977 ، که من طرفدار آن بودم ، بیرون آوردند. من هفت ساله بودم و هرگز این جلسه را فراموش نکرده ام ، یک تجربه فوق طبیعی ، کاملاً دیوانه وار و متعالی. فیلمی است که به دلایل مختلف می توان از آن در هر سنی لذت برد ، مانند The Lion King (1994) ، Mary Poppins (1965) یا The Wizard of Oz (1939). آرزو می کنم این ترمیم بتواند مجالس نمایشی بیشتری از همان نوع را امکان پذیر کند ، زیرا بعد از آن ، برای من داستان علمی جذاب شد.
آیا فیلم را به فرزندان خود نشان دادید؟
آنها بین ده تا شانزده سال دارند و شب گذشته او را در آکادمی دیدند ، اما او را در سه یا چهار سالگی دیده بودند. آنها از این بابت دیوانه شده اند. برخلاف تصور عمومی ، کند نیست! تحولات زیادی وجود دارد ، درست است ، اما کاملاً چربی ندارد. همه مزخرفاتی که ما فیلمسازان می توانیم در فیلم های خود قرار دهیم ، وجود ندارد. تا استخوان است. توهم کندی وجود دارد ، اما ما در نابترین کارآیی و سادگی هستیم. از این رو بعد خواب آور است. ما نمی توانیم سال 2001 را آنگونه که نگاه می کنیم ببینیمفیلم دیگری خواهد بود. اینجاست که او عظمت خود را از آنجا می گیرد ، ما در تجربه حسی هستیم. به همین دلیل ، من در معرفی آن به یک کودک هشت ساله بسیار مطمئن تر از یک بزرگسال چهل ساله هستم. علاوه بر این ، در اولین نمایش فیلم در واشنگتن ، سپس در نیویورک ، مردم از وسط بیرون آمدند ، بررسی ها وحشتناک بود ، ما سعی کردیم فیلم را بکشیم. با این حال ، از روزهای اول پس از اکران رسمی ، سینماها پر بود ، صفوف در چندین بلوک در حال اجرا بود و در سال 1968 ، مخصوصاً توسط نسل جوان ، در گیشه شماره 1 به پایان رسید. کاملا غیر منطقی است
آیا می توانید توضیح دهید؟
به نظر من ، در آن زمان ، مردم دقیقاً می دانستند که وقتی برای دیدن یک فیلم هالیوود می روند چه چیزی را پیدا می کنند. جای تعجب نیست ، هیچ چیز برجسته ای وجود ندارد. و برای من ، سال 2001 منادی همه دهه 1970 است: زیر سوال بردن اقتدار ، آکادمیک ، شیوه قدیمی ساخت سینما. این نقطه آغاز این حرکت ، این ایده بود که یک فیلم می تواند هر چیزی باشد ، و هیچ فرمولی برای پیروی از آن وجود ندارد. این همان چیزی است که پانک در موسیقی داشت برای سینما: بیا بچه ها ، ما می توانیم همه چیز را بشکنیم ، همه چیز را جدا کنیم. 2001 کاملاً بنیادی ترین تحول در تاریخ فیلم بود ، شاید با D.W. Griffith و موارد دیگر. و همه جا را فرا گرفته است! به عنوان مثال در جنگ ستارگان سال 2001 بسیار زیاد است ، بنابراین نمی تواند تفاوت بیشتری داشته باشد. حتی امروز نیز بسیار تجربی و هزار برابر بلند پروازانه تر از هر فیلم دیگری از این دوران است.
شما اغلب با کوبریک مقایسه شده اید. آیا این روند خلاقیت شما تأثیر دارد؟ آیا داشتن چنین مدل تحمیلی کشیده نیست؟
در حین طراحی Interstellar ، نمی خواستم سال 2001 را دوباره ببینم ، آن را برای چند سال کنار گذاشتم. می دانستم که اعصابم را از دست خواهم داد ، هیچ وقت نباید سعی کنم جای او را دنبال کنم یا با او گفت و گو کنم. خیلی قوی ، خیلی مرعوب کننده است. من فقط سعی می کنم از چیزی که او کاملاً تسلط دارد الهام بگیرم: آرامشی که از فیلم هایش ناشی می شود. می توانید بگویید که او از رویکرد خود و از آنچه که فیلم می گیرد اطمینان کامل دارد. به عنوان یک فیلمساز ، این رشته ای است که همه باید آرزو کنیم. ویرایش می تواند کند باشد ، اما هرگز دیوانه وار نیست. هیچ انتخابی وجود ندارد که اتفاقی باشد ، همه چیز به یک دلیل وجود دارد. به دهانه کامل کت فلزی نگاه کنید ، این سربازان تراشیده می شوند: این ساده است ، اما کاملاً نشان می دهد که چه خواهد آمد. و با آرامش ، شفافیت دیوانه وار المپیک ، مانند هیچ چیز. به نظر آسان می آید ، اما اصلاً اینگونه نیست. بعد از آن ، از دیدن کارهای خودم خجالت می کشم. من همین کار را با Memento امتحان کردم: پیش زمینه یک لرزش Polaroid را نشان می دهد و در جهت مخالف به جای جلب وضوح ، سفید می شود. به یاد دارم که سرم را به دیوار کوبیدم و به دنبال راهی بسیار آسان و آرام برای جمع بندی فیلم و مسائل آن می گشتم. اما اگر کوبریک اینقدر بلند است ، بلندترین چشمان من ، به یک دلیل خیلی ساده است: او تکرار نشدنی است. حتی اگر بخواهیم آن را کپی کنیم ، فایده ای ندارد. همان شات به شات ، ه ، من سعی کردم ، غیرممکن است ، کار نمی کند! دست نیافتنی است ، او در همان دنیای ما کار نمی کند. او زندگی خود را صرف شکستن قوانینی کرده است که ما فیلمسازان برای ساختن چیزی قابل نوشیدن باید از آن پیروی کنیم (با خنده).
آیا سایر فیلمسازان این تأثیر را روی شما دارند؟
اسپیلبرگ بسیار درخشان است. او می تواند یک شوت از راه دور بزند بدون اینکه شما حتی متوجه شوید. اکثر فیلمسازان دیگر ، و من خودم ، نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند. برخی از تلاش ها را مشاهده کردم ، خودم را امتحان کردم ، اما شما همیشه احساس می کنید که برش در حال آمدن است ، شما می بینید که دالی در حال آمدن است (دوربین برای دستیابی به یک سفر مایع ، یادداشت سردبیر روی ریل ها ثابت است) ... و در پایان در حال ویرایش ، رها می کنید ، از نمای نزدیک که فیلمبرداری می کنید استفاده می کنید در صورتی که موفق به ساخت سکانس معروف نامرئی نشده باشید. شما باید به عنوان یک فیلمساز آگاه باشید که برخی از همکاران شما می توانند Axel سه گانه انجام دهند ، دو برابر کنند ، تلنگر بزنند و شیرجه بزنند و شما حتی مجبور به امتحان نیستید ، در غیر این صورت سر خود را روی زمین می گیرید.
و آیا نمی توان آن را آموخت؟
نکته همین است. شما نمی توانید آن را یاد بگیرید. ما در زمینه یادگیری آکادمیک نیستیم بلکه احساسات هستیم. مواردی درباره 2001 وجود دارد که با تصمیمات غریزی انجام می شود. به عنوان مثال دنباله Stargate ، می توانید آن را به عنوان یک تمرین فنی ناب تصور کنید ، اما بسیار بیشتر از این است. این چراغ ها ، سایه ها ، موسیقی ، ترکیبی بی نظیر است که به شما امکان می دهد دور و دور سفر کنید. علاوه بر این ، CGI نیست ، بنابراین شما می توانید مهارت Douglas Trumbull را به چنگ آوردن چشم خود مانند هیچ رایانه ای احساس کنید. شما یاد نمی گیرید که در مدرسه ، این منطق را نادیده می گیرد. باز هم ، بسیاری از مردم تقلید را امتحان کرده اند ، همه شکست خورده اند. او نیست بهتر است یک فیلمساز سعی در ورود به جهان کوبریک نداشته باشد.
نظر شما در مورد سکانس معروف Shining (1980) از Ready Player One چیست؟
من به استیون نامه نوشتم تا این موضوع را به او بگویم! به عنوان یکی از طرفداران فیلم ، این موضوع من را بسیار هیجان زده کرد. و با دانستن عشق اسپیلبرگ به کوبریک ، آن را بسیار زیبا می دانم. تصور اینکه بعد از چند سال یک فیلمساز دیگر می تواند سکانس Ready Player One از The Shining را در فیلم خود بگنجاند ، باعث خنده من شد. عروسک فیلم روسی!
با این حال ، این تصور را دارم که شما هرگز چنین چیزی را در یکی از فیلم های خود نمی بینید. همانطور که با ترمیم سال 2001 می بینیم ، شما بسیار به ایده منحصر به فرد بودن اثر هنری ، مقدس و غیرقابل لمس وابسته هستید.
کاملاً درست است ، این لزوماً رویکرد من نخواهد بود ، و من جرات نمی کنم. اما آنچه در مورد استیون زیباست این است که مثلاً بعضی دنباله ها از فیلم کم نمی کند و گشت و گذار در دنیای یک فیلم از قبل موجود جذاب است. اما دوباره ، اگر فیلمساز دیگری به غیر از استیون همین کار را می کرد ، من احتمالاً نظر مشابهی نداشتم ... این نکته خوب کار ماست: هیچ قانونی وجود ندارد. روی کاغذ ، پیشینی ، نمی دانیم چه نتیجه ای خواهد داشت یا خیر. همه چیز به اعدام بستگی دارد.
شما چندین اشاره به کوبریک و 2001 کردید. به ویژه در Inception ، با توالی جنگ در یک محیط غیر گرانشی.
این یک رویای کودکی است. من مجذوب این سکانس شدم و معلوم شد که من توانستم از همان روش گرانش صفر در Inception استفاده کنم. اما این تاریخ است که چنین تصمیمی گرفت ، من این سکانس را برای ادای احترام به کوبریک ننوشتم. در مورد Interstellar ، این غالباً با سال 2001 مقایسه می شود ، اما در واقع مدیون جنگ ستارگان است. طراحی عروق ، جلوه های بصری ...
آیا در عصر Netflix و سایر سرویس های پخش جریانی ، آیا این ترمیم راهی نیست که برای یک پاکدستی مثل شما بگویید که صفحه رایانه هرگز با قدرت برابر نیست اتاق؟
به وضوح. و 2001 بهترین استدلال وجود دارد. من فکر می کنم هیچ فیلم دیگری نمی تواند اینگونه ادای احترام به قدرت سالن سینما کند. این ایده خنده دار در سال های اخیر در هالیوود گسترش یافته است که در نهایت ، فیلم ها و تلویزیون شاید کم و بیش یک چیز بودند. فکر می کنم از این مزخرفات عبور کردیم ، مردم در پایان گفتند: "چه خوب ، من وقتی سینما می روم تلویزیون نمی خواهم!" من تلویزیون می خواهم ، بله ، اما در خانه. "این همان هنر نیست و من فکر می کنم ما در دوراهی هستیم که مردم شروع به درک آن می کنند. برادر من در تلویزیون کار می کند (جاناتان نولان ، مجری برنامه Westworld ، یادداشت) ، و من کاری را که او انجام می دهد دوست دارم ، اولویت بندی نمی کنم ، اما فقط یکسان نیست.
و آیا از اینکه برخی از فیلمهای شما در نتفلیکس قابل مشاهده هستند ، ناراحت هستید؟
اصلا ! من در روزهای VHS ، ویدئوهای خانگی بزرگ شدم ، افراد زیادی فیلم های مرا در خانه تماشا می کردند ، اما این واقعیت را تغییر نمی دهد که در ابتدا ساخته شده اند تا در سینما دیده شوند. این جایی است که هیجان ایجاد می شود ، جایی که زندگی آنها تعیین می شود. این بدان معنا نیست که شما نمی توانید در خانه کارهای جالبی انجام دهید ، من به خوبی روی نسخه های 4K HDR فیلم هایم کار می کنم ...
دیوید فینچر چند ماه پیش به ما گفت که با وضعیت نابسامان اکثر سینماها ، ترجیح می دهد فیلم ها را با تجهیزات بسیار خوب در خانه تماشا کند ...
من موافق نیستم. من می فهمم که او چه می گوید ، اما دیگر منسوخ شده است. من یک پروژکتور در خانه دارم ، فکر بسیار خوبی است که شما می توانید فضایی تقریباً مشابه فضای سینما در خانه از نو بسازید و از زمان ظهور ویدیوی خانگی این یک تلاش بسیار مرسوم است. اما اینکه کاملاً به آن اعتقاد داشته باشیم فراموش کردن یک چیز خیلی ساده است: هیچ چیز جای اتاق را نمی گیرد بلکه مهمتر از همه تجربه معمول است. تجربه جمعی انسان. اکنون که این را دوباره فهمیدیم ، باید با سینماها کار کنیم ، به آنها بفهمانیم که آنها علاقه زیادی دارند که تجربه را هرچه بیشتر خارق العاده کنند. و صادقانه بگویم ، در این سطح فقط بهتر می شود. پنج سال پیش ، تهیه 2001 در 70 میلی متر بسیار دشوار بود. امروز می شنوم که اپراتورها به من می گویند ، "اما بله ، بیایید امتحان کنیم ، ببینیم چگونه پیش می رود! "دانکرک بزرگترین اکران 70 میلیمتری حداقل برای بیست و پنج سال بود و می توانم به شما بگویم ، ما شبکه بسیار خوبی از سینماهای مجهز داریم.
سخنرانی شما به وضوح مغایر با عقاید رایج است.
دقیقاً ، وقتی همه یک حرف را می زنند ، اشتباه شروع می شود. این کاملاً درست بود وقتی شما فقط متوجه آن شدید ... به عنوان مثال ، زمانی که من در هالیوود شروع به کار کردم ، در سال 2000-2001 ، برای دیدن فیلمهایم ، در مرحله پس از تولید ، در آزمایشگاه به آزمایشگاه رفتم. نسبتا کوچک. من هنوز در دهه 80 و 90 گیر افتادم وقتی که pl سینماهای ابتدایی جعبه کفش های کوچکی بودند. من می خواستم خودم را تقریباً در همان شرایط قرار دهم. سپس ، هنگام نمایش آزمایشی ، در سینما ، در مناطق نیمه شهری کاملاً گمشده ، فیلم هایم را کشف کردم و صفحه نمایش ها بسیار بزرگ بود و صندلی های راحت تری از من بود! در اواخر دهه 90 ، ما شروع به ساخت سینماهایی به بزرگی استادیوم ها کردیم و من از این مرحله عبور کردم ، من مجبور شدم روش پس از تولید خود را تجدید نظر کنم. ما فیلمسازان همیشه یک قدم عقب هستیم. و آیا شما می دانید چرا ؟ چون ما به اندازه کافی به سینما نمی رویم. ما بالا نمی رویم و من به شما می گویم ، ما به زودی خواهیم فهمید که سینماها از نظر فنی بسیار بهتر از آنچه فکر می کنیم ، عمل می کنند.
به نظر می رسد شما بسیار به ایده جامعه وابسته هستید. در ایده رفتن به سینما با غریبه ها ، تجربه چیزی با هم ، اتصال مجدد با نوعی پیوند شکسته.
اگر به آن فکر کنید ، این همان چیزی است که دانکرک در مورد آن صحبت می کند ... من کمی برون یابی می کنم ، اما این در مورد آن است ، از آنچه می توانیم با هم انجام دهیم. اوقات ما فردیت ها را بیش از حد ارزیابی می کند و ما را به انزوا بیشتر و بیشتر سوق می دهد. فناوری مخرب است زیرا حتی توهم یک جمع را القا می کند ، تا اینکه از آن بیزار شویم. از این نظر ، البته سینماها از اهمیت اساسی برخوردارند ، بیهوده نیست که آنها با کلیساها مقایسه می شوند ...
آیا امروز به عنوان یک فیلمساز کاملاً آزاد هستید؟
به نوعی ، من همیشه احساس آزادی کرده ام ، اما در عین حال می دانم که هرگز کاملاً آزاد نخواهم شد. من می توانم با بچه هایی که صورتحساب ها را پرداخت می کنند کنار بیایم ، پول را روی میز بگذارم. من از این نظر خوب هستم. بزرگترین مانع برای من جای دیگر است. در چرخاندن دانکرک ، ما البته در مقابل سرمایه گذاران قرار گرفتیم ، اما بیش از همه امواج ، باد ، شن و ماسه ، پیش بینی نشده. همانطور که در محیط های طبیعی عکاسی می کنم ، امروز آنها کسانی هستند که چالش های واقعی را نشان می دهند. و در عین حال ، این همان چیزی است که من عاشق آن هستم ، زیرا چیزی کاملاً غیرقابل تعریف برای فیلم به ارمغان می آورد. این یک آزادی است که من دارم. و این نیز بار من است ...
اما به عنوان مثال با استودیوها ، هرگز موافقت نکردید که سازش کنید؟ شما هرگز تسلیم نشدید؟
من مانند کوبریک سعی کردم یکپارچگی هنری خود را در این سیستم حفظ کنم و با آن کنار بیایم. چگونه می توان در حالی که در قلب صنعت کار می کنیم مستقل بود؟ به نوبه خود من سعی کرده ام با استفاده از محدودیت های موجود در این شرایط از بازی خارج شوم. هنگام کار با بتمن ، می دانستم که باید جعبه های خاصی را علامت بزنم ، زیرا معابر مورد نیاز وجود دارد. من مطمئن شدم که برای تحقق بخشیدن به آن تحمل می کردم ، و برای دستیابی به اهدافم ، مشخصات را در همه نقاط تغییر می دادم. من تنها کسی نیستم: به رایان کوگلر نگاه کنید ، او امروز یکی از با استعدادترین هاست. من خیلی منتظر این نسل جدید بوده ام ... Creed (2015)، Fruitvale Station (2013) ، این خارق العاده است! با Black Panther (2018) ، اگرچه یک استثنا باقی می ماند ، اما او از محدودیت های اعمال شده توسط چارچوب مارول برای ایجاد تفکر ، احساسات عمیق و کاملاً شخصی استفاده کرد. من دوست دارم فیلمسازان بیشتری از این آزادی لذت ببرند ، آن را به دست آورند. دوست دارم به عنوان مثال یک فیلم علمی تخیلی بزرگ از دیوید فینچر ببینم. اگر ما بدانیم که چگونه از آنها استفاده کنیم ، وسایل ارائه شده توسط هالیوود قوی ترین ابزار هستند.
خودت چگونه از آن استفاده کردی؟ چه شیار صمیمی حفر کرده اید؟ فیلم های شما ، پشت لاک آنها ، اغلب بسیار تاریک هستند.
در شوالیه تاریکی برمی خیزد ، صحنه ای وجود دارد که رهگذران در حال گذر در پارک خیابان هستند - شهر گاتهام ، خوب ، اما این واضح است که نیویورک است - و توسط باند ربوده می شوند ، سوار کامیون می شوند. مرجع تاریخی واضح است و فیلم ژانر امکان این قیاس ها را فراهم می کند ، در یک فیلم اکشن کلاسیک امکان پذیر نیست. فراتر از آن ، فیلمنامه های من ، معتقدم ، برآوردی ملودراماتیک از آنچه من هستم است. فیلم نوآر به من اجازه می دهد شخصیت های گمشده ، طعمه گناه و شبهات وجودی را تربیت کنم. همچنین به این معنی است که بیننده حق تعجب دارد: یک شخصیت می تواند بنشیند ، به شما بگوید او کیست ، اما شما نمی دانید که آیا باید او را باور کنید یا خیر. همه چیز در حال حرکت است ، نامشخص است. در واقع ، تماشاگر با دقت بیشتری ، بیشتر درگیر است. برای من ، این نیز با این ایده مرتبط است که همه واقعیت ذهنی است ، ما نمی توانیم از درک خود از چیزها فرار کنیم ، بنابراین هزار حقیقت وجود دارد ، هیچ مدرکی فیلم های من تا حد زیادی به این مفهوم متکی هستند و شاید این کاملاً من را تعریف کند. همه ما نگران این هستیم که نتوانیم به افراد اطرافمان اعتماد کنیم ، تصور کنیم همسر ما را فریب می دهد ، دوستانمان به ما دروغ می گویند ... این غرایز بسیار انسانی است ، من نمی توانم از آنها فرار کنم ، و فیلم noir اجازه می دهد تا آنها را تا یک نقطه بی نظیر تقویت کند. به همین دلیل است که آنها Cathartic هستند ، ما دوست داریم بدون افسردگی آنها را تماشا کنیم: ç این کمی بیش از حد است ، اما به هر حال با شما عمیقا صحبت می کند.